نشـــــان ســــیـــــــــــــــــــღـز♥ساقه شکستن، قانون طوفـــان است تو نسیـــم باش و ... نوازش کن ... |
یک بار هم که شده مردم ایران با هم اتحاد داشته باشند با نخریدن قیمتها رو کنترل کنند
ولی همیشه وقتی قیمتها میره بالا مردم حریص تر میشند
بابا شما بچه مایه دارید پراید دارید، فکر اونایی کنید که ندارند باید با سیلی صورتشنو سرخ کنند
امسال به همه بگید آجیل و شیرینی ,میوه نخرند بابا بخدا یک بار امتحان کنید نتیجشو میبینید
نخر جان من نخر بذار این قیمتهای فضائی بره تو افق محو بشه آیا میدانید: که گرانترین کفش دنیا ۱ میلیارد و ۷۰۰ میلیون تومان است ؟ آیا میدانید: کارخانه ماشین سازی ولوو در کمتر از دو دقیقـــــــــه یک ماشین سواری می سازد؟ آیا میدانید: که عامل اصلی سنگ مثانه مصرف شکر است ؟ آیا میدانید: که یک قطره آب دارای یک صد میلیارد اتم است ؟ آیا میدانید: که هر چشم مگس دارای ۱۰ هزار عدسی میباشد ؟ آیا میدانید: که بدن انسان پنجاه هزار کیلومتر رشته عصبی دارد ؟ آیا میدانید: ۸۰% حرف هایی که در طول روز می زنیم با خودمان است ؟ آیا میدانید: که لایه پوستی که آرنج دست را پوشیده هر ده روز یکبار عوض میشود ؟ [ دو شنبه 28 / 11 / 1391برچسب:آیا میدانید, ] [ 20:44 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ][ چاک از یک مزرعهدار در تکزاس یک الاغ خرید به قیمت ۱۰۰ دلار . قرار شد که مزرعهدار الاغ را روز بعد تحویل بدهد. اما روز بعد مزرعهدار سراغ چاک آمد و گفت : متأسفم جوون . خبر بدی برات دارم . الاغه مرد. چاک جواب داد : ایرادی نداره . همون پولم رو پس بده. مزرعهدار گفت : نمیشه . آخه همه پول رو خرج کردم. چاک گفت : باشه . پس همون الاغ مرده رو بهم بده. مزرعهدار گفت : میخوای باهاش چی کار کنی؟ چاک گفت : میخوام باهاش قرعهکشی برگزار کنم. مزرعهدار گفت : نمیشه که یه الاغ مرده رو به قرعهکشی گذاشت! چاک گفت : معلومه که میتونم . حالا ببین . فقط به کسی نمیگم که الاغ مرده است. یک ماه بعد مزرعهدار چاک رو دید و پرسید: از اون الاغ مرده چه خبر؟ چاک گفت : به قرعهکشی گذاشتمش. ۵۰۰ تا بلیت ۲ دلاری فروختم و ۸۹۸ دلار سود کردم. مزرعهدار پرسید : هیچ کس هم شکایتی نکرد؟ چاک گفت : فقط همونی که الاغ رو برده بود. من هم ۲ دلارش رو پس دادم همه کسانی که به اینترنت دسترسی دارند، علامت @ را دیده اند و آن را می شناسند. این علامت که امروزه آن را بیشتر در آدرسهای ایمیل و یا شبکه های اجتماعی می توانیم ببینیم، در خیلی جاها بعنوان سمبل اینترنت یا ارتباطات مجازی تلقی میشود. شاید فکر می کنید که.... ادامه مطلب در محل کار لبخند بزنید و به هر کس که میبینید بگویید صبح بخیر لبخند زدن، مسری است و شما میتوانید با یک لبخند ساده بیشتر ما کودکیهایمان را به خاطر داریم
ادامه مطلب [ دو شنبه 28 / 11 / 1391برچسب:لیگ برتر,جام خلیج فارس,فوتبال, ] [ 8:27 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ][ نگاه کن که غم درون دیده ام
یکی از اشعار بسیار معروف، زیبا و پراحساس فروغ فرخزاد بانوی شعر معاصر ایران ... ادامه مطلب آورده اند روزی سفیر دولت بریتانیا در تهران با درشکه به جایی می رفت در راه مدام درشکه چی به سفیر بریتانیا و دولتش زیر لب بد و بیراه می گفت. همراه ایرانی سفیر معذب از گستاخی درشکه چی به سفیر می گوید: شما که متوجه الفاظ توهین آمیز این مرد می شوید پس چرا سکوت کرده و هیچ واکنشی نشان نمی دهید؟ سفیر بریتانیا چنین پاسخ می دهد:مهم نیست چه می گوید! مهم آن است که ما را به مقصد می رساند!
می خواستم شاخه نیلوفری باشم کنار پنجره اطاقت برگ باران زده ای بر آستان خانه ات آیینه ای باشم کنار بالینت تا تو در آن بنگری و راز عشق مرا دریابی. می خواستم حرفی شوم بنشینم بر لبانت حسی شوم بنشینم بر قلبت خاطره و یادی شوم که تو در آن، خود را تکرار میکنی. باران آیا خواهد بارید؟ خواهد شست اندوه دلم را؟ بگو « باران » ی شوم و با آهنگ نفس های تو ببارم روزی پنجره را خواهی گشود خواهی دید تن خیسم را در هوا می خواستم... واژه ای آشنا اما بیگانه با قلبها واژه ای گریان ، دلتنگی درد آن بی اختیار ، گمشده در خزان سال غم است و هنگام آمدن ،شب است و هنگام باریدن بی قرار ، سحر چشم انتظار رنگ سرخ غروب ،عطش آبی بی غرور واژه ای پنهان در سیاهی شبهای عاشقان چشمها بسته است ، دل ناآشنا با دل است تکرار آن خستگی ذهن و گمشدن آن در جمله، فراموشی دل. بگذار ذهن خسته شود ولی دل فراموش نشود بگذار بتابد ولی خاموش نشود اگر خاموش شود ، واژه بی معنی میشود ، اگر بی معنی شود ، شاعر تنها میشود. بگذار موسیقی همچنان صدای سکوت را در هم بشکند بگذار واژه ، ذهن تو را در میان خودش بگیرد . غرق نشو در دریای طوفانی احساس ، از حقیقت بنویس تا حقیقت معنا کند واژه ی بیگانه ی دلت را. اسیر نشو در زندان لغات بی معنا ، در لا به لای ابیات در حال سوختن با حرف دلت همسفر شو . برایم معنا کن ، ذهنم را درگیر واژه نکن گمشدن در اینجا ممنوع است! اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم میکنند ولی مهربان باش
اگر موفق باشی دوستان دروغین و دشمنان حقیقی خواهی یافت ولی موفق باش
اگر شریف و درستکار باشی فریب میدهند،ولی شریف و درستکار باش
آنچه را در طول سالیان سال بنا نهاده ای شاید یک شبه ویران کنند ولی سازنده باش
اگر به شادمانی و آرامش دست یابی حسادت میکنند ولی شادمان باش
نیکی های درونت را فراموش میکنند ولی نیکوکار باش
بهترینهای خود را به دنیا ببخش حتی اگر هیچ گاه کافی نباشد
و در نهایت می بینی هر آنچه هست همواره میان "تو و خدا" است نه میان تو و مردم
"دکتر شریعتی" می ترسم از بعضی آدمها ... آدمهایی که امروز دوستت دارند و فردابدون هیچ توضیحی رهایت می کنند آدمهایی که امروز پای درد دلت می نشینند و فردا بیرحمانه قضاوتت می کنند آدمهایی که امروز لبخندشان را می بینی و فردا خشم و قهرشان آدمهایی که امروز ... قدرشناس محبتت هستند و فردا طلبکار محبتت آدمهایی که امروز با تعریف هایشان تو را به عرش می برند و فردا سخت بر زمینت می زنند آدمهایی که مدام رنگ عوض می کنند امروز سفیدند، فردا خاکستری، پس فردا سیاه آدمهایی که فقط ظاهرا آدمند چیزی هستند شبیه مداد رنگی های دوران بچگی مان !! هر چه بخواهند می کشند هر رنگ که بخواهند می زنند ...! فرصـت های زنـدگی را دریابیم ... وقت طلاست و زمان، گرانبهاترین گوهر عمر است؛ گرچه نیازهای آدمی بیشمار است و بسیاری از فرصت ها در گذر زمان از دست می روند اما جسم و روح ما نیازهایی دارد که با برآوردن آنها آرامش هر چه بیشتر را در زندگی به ارمغان می آورد. فرصت ها را دریابیم و دریغ نکنیم از زمانهایی که چه زود می گذرند ... فرصتی برای دعا نیایش با خدا کمک می کند تا غبار غم از دلت زدوده شود زمانی برای دوستان داشتن دوستان واقعی نیمی از خوشبختی است وقتی برای کار کار سرمایه ای همیشگی برای سعادتمندی است زمانی را برای فکر کردن تفکر سالم منبع قدرت و انرژی جسم است وقتی برای مطالعه دانش اندوزی در کسب آگاهی هر چه بیشتر است زمانی برای گوش دادن یک موسیقی گوش نواز تعادل روحی و عاطفی را دو چندان می کند فرصتی برای خنده بارهای سنگین زندگی تنها با داروی خنده، سبک تر می شوند نگاهی هم به عشق عشق اصلی ترین طعم شیرین زندگی است زمانی را برای رویا سفر به عالم خیال، اعتماد به نفس را قوت می بخشد فرصتی هم برای بازی نشاط و شادابی، ماندگارترین خاطرات جوانی است که هرگز از یاد نمی رود بایدها و نبایدهارا گاهی بگو!
بگذار همگان بفهمند که بایدی هست و نبایدی هم باید باشد! بگذار دنیا بفهمد این همان قانونی است که برایمان رقم خورده است بی شک سخت ترین لحظه آن است که نبایدها را به باید تبدیل کنی و از اعماق وجودت فریاد بزنی آری... من، به تنهایی تا اوج خواهم رفت و بایدهای زندگی ام را باید باورهای مردمان دوردست خواهم کرد امتحان کن شاید تو تنها دلیل این تحول باشی...
داشتن مغز دلیل قطعی بر انسآن بودن نیست. . . پسته و بادم هم مغز دارند. . . برای انسآن بودن. . . بآید شعور داشت. . .
یکرنگ که باشی، زود چشمشان را میزنی، خسته میشوند از رنگ تکراریت، این روزها دوره ي رنگين كمان هاست....
چه بر سر ما آمد..؟ که «سلام»سادهترین واژه میان آدمها… برایمان تبدیل به دشوارترین واژه شد… چنان که برای بیانش.. باید به دنبال بهانه بگردیم…
ایـن دیـوانگیـست ... که از همه گلهای رُز تنها بخاطر اینکه خار یکی از آنها در دستمان فرو رفته است متنفر باشیم که همه رویاهای خود را تنها بخاطر اینکه یکی از آنها به حقیقت نپیوسته است رها کنیم این دیوانگیست ... که امید خود را به همه چیز از دست بدهیم بخاطر اینکه در زندگی با شکست مواجه شده ایم که از تلاش و کوشش دست بکشیم بخاطر اینکه یکی از کارهایمان بی نتیجه مانده است این دیوانگیست ... که همه دستهایی را که برای دوستی بسوی ما دراز می شوند بخاطر اینکه یکی از دوستانمان رابطه مان را زیر پا گذاشته است رد کنیم که هیچ عشقی را باور نکنیم بخاطر اینکه در یکی از آنها به ما خیانت شده است این دیوانگیست ... که همه شانس ها را لگدمال کنیم بخاطر اینکه در یکی از تلاشهایمان ناکام مانده ایم به امید اینکه در مسیر خود هرگز دچار این دیوانگی ها نشویم و به یاد داشته باشیم که همیشه شانس های دیگری هم هستند دوستی های دیگری هم هستند عشق های دیگری هم هستند نیروهای دیگری هم هستند و افق های بهتری هم هستند تنها باید قوی و پُر استقامت باشیم و همه روزه در انتظار روزی بهتر و شادتر از روزهای پیش باشیم ...
از دور دوستت داشتم ! من با تمام وجودم باور دارم که خیال به آنچه در روزگار گذشته داشتم از درد زمان اکنون نمیکاهد بلکه بر درد آن میافزاید ، من این را میدانم که روزی در زمان که کودک بودم ، کودک بودن را فراموش کردم تا باور داشته باشم که زنده هستم من این را درک میکنم که فردا روزی نخواهد بود که امروز داشتم و روزی نخواهد بود که میخواستم و تجسم میکردم ولی من همین هستم که تقدیر بر دامنم من نهاد ، آری من انسانی با دیواری از یادگاریها که تقسیم با خاطرات زندگی کردم من مردی بودم که گٔل را احساس و آب را میخواند ولی هیچگاه فریاد نزد آسمانش ابریست و خانه بر آب ساخته است سلام بر فردا و خدانگهدار امروز که من مردی بودم که چشم به آسمان و سلام در دست و فردا را در پس ابری که بارانی خواهد بود میدیدی و باز بر آن میخندید - دوست یعنی کسی که وقتی هست آروم باشی و وقتی نیست چیزی توی زندگیت کم باشه
- دوست یعنی اون جمله های ساده و بی منظوری که میگی و خیالت راحته که ازش هیچ سوء تعبیری نمی شه - دوست یعنی یه دل اضافه داشتن برای اینکه بدونی هر بار دلت می گیره یه دل دیگه هم دلتنگ غمت می شه - دوست یعنی وقت اضافه ؛ یعنی تو همیشه عزیزی حتی توی وقت اضافه - دوست یعنی تنهایی هام رو می سپارم دست تو چون شک ندارم می فهمیش - دوست یعنی یه راه دو طرفه٬ یه قدم من یه قدم تو ؛ اما بدون شمارش و حساب و کتاب - دوست یعنی من از بودنت مفتخر و سربلندم نه سر به زیر و شرمنده ادعا نمی کنم که همیشه به یاد دوستانم هستم ولی ادعا می کنم که لحظاتی که به یادشون نیستم هم دوستشون دارم حالا از خودت بپرس تو دوستی؟ یا که خربزه پوستی؟ |
|
[ طراح قالب: آوازک | Theme By Avazak.ir ] |